شیعه زن بر سر و سینه در این بزم عزا با دو صد شور و نوا
که شده کشته حسین در سفر کرببلا از دم تیغ جفا
چونکه امد به سر کشته شاهنشاه دین زینب زار و حزین
زینب زار و حزین با دل پر حسرت و آه از دم تیغ جفا
تو شدی کشته و من خار به چشم عدا از دم تیغ جفا
شمر ملعون به روی سینه شاهنشاه دین از دم خنجرکین
گفت لیلا با دو صد غم کای جوان نا مرادم
جانب میدان مرو آرام جانم
جانب میدان مرو آرام جانم
قلب افگار من را میازار روز من را مکن چون شب تار
تا قیامت از غمت در نوا و فغانم
تا قیامت از غمت در نوا و فغانم
شد امیدم نا امیدی اخر از من دل بریدی
حجله ی دامادی خود را ندیدی
حجله ی دامادی خود را ندیدی
حجله ات بندم ای ماه رخسار روزم اکنون شده چون شب تار
تا قیامت از غمت در نوا و فغانم
تا قیامت از غمت در نوا و فغانم
گفتا لیلا به فغان اکبر ای تازه جوان
بر گو بی تو چکنم آخر ای سر به روان
آرام دل لیلایی یوسف کتعان
بنشین یکدم به برم اخر ای همسفرم
از هجر خود نما اکبر خونین جگرم
آرام دل لیلایی یوسف کتعان
شاه دین گفت به عباس دلاور زجا بر خیز ببین حالم برادر
علم بر گو به دست کی سپردم به غیراز تو علمداری ندارم
فلک آخر به ما جور جفا کرد به بحران تو مارا مبتلا کرد
علم بر گو به دست کی سپردم به غیراز تو علمداری ندارم
به عالم جز من مظلوم بی یار کسی نشنیده شاهی بی علمدار
علم بر گو به دست کی سپردم به غیراز تو علمداری ندارم
علم را نوبت دیگر به پا کن زجا برخیز و رو در خیمه ها کن
علم بر گو به دست کی سپردم به غیراز تو علمداری ندارم
سکینه در حرم بی صبر و تاب است نشسته منتظر از بهر آب است
علم بر گو به دست کی سپردم به غیراز تو علمداری ندارم
جو شهنشاه دین رو به روی قوم کین فرمود ایهاالناس به صدای حزین
زهراست مادرم پسر حیدرم نامم بود حسین و سبط پیمبرم
کشتید اکبرم هم با اصغرم عباس جوان و عون و جعفرم
کشتید یاوران قاسم نوجوان در خیمه علیل است عابد ناتوان
بن سعد لعین اطفالم ببین در خیمه نشسته زینب دل حزین
شیعه کردند شهید آن قوم پلید نو گل باغ زهرا ازحکم یزید
شیعه دیدی چسان کردند کوفیان راس عزیز زهرا بر نوک سنان
به فغان نوا بر گو ناخدا یاری کن حسین را زبرای خدا
به میدان چون شد روان شه زاده اکبر شبه پیمبر
به دنبال شد روان لیلای مضطر با دو چشم تر
جانم تازه جوانم کن ترک میدان ارام جانم
بودی آرام دل و مونس جانم روح روانم
زند هجرانت شرر بر جسم و جانم زنده کی مانم
جانم تازه جوانم کن ترک میدان ارام جانم
حجل عیش تورا مادر نبستم رفتی ار دستم
خاک بر عهد من و عهد و پیمانم بی تو کی مانم
جانم تازه جوانم کن ترک میدان ارام جانم
مهیمنیان از غم شهزاده اکبر میزند برسر
شافع روز جایش خالق اکبر در صف محشر
جانم تازه جوانم کن ترک میدان ارام جانم