نوحه ی اربعین
اربعین آمد و زینب محزون
آمد از شام غم با چشم گریون
به روی قبر یاران و عزیزان
چنان شوری بپاکردن
اسیران با دلی پر آه و و افغان
گرفتند در بغل قبر شهیدان
به روی قبر یاران و عزیزان
چنان شوری بپاکردند اسیران
نظر کردند چو بر قبر شهیدان
فزون گردیده غم های اسیران
به روی قبر یاران و عزیزان
چنان شوری بپاکردند اسیران
چو قمری در نوا گشتند به یک بار
رباب و ام کلثوم دل افگار
به روی قبر یاران و عزیزان
چنان شوری بپاکردند اسیران
عروس فاطمه با دیدی تر
گرفته در بغل مرقد اکبر
به روی قبر یاران و عزیزان
چنان شوری بپاکردند اسیران
حریم شاه دین آمده با شور و شین
به دشت کربلا بر سر قبر حسین
شیون بپا شد واویلا
وقت عزا شد واویلا
از نو عزا شد
بیامد بر سر قبر شهنشاه دین
به افغان و عزا زینب زار و حزین
بگفتا دیده ام ماستم از مشرکین
زجا بر خیز و اطفال یتیمت ببین
از شام پرکین واویلا
روز اربعین واویلا
با قلبی حزین
چو آمد عابدین بر سر قبر پدر
پریشان حال و خونین دل و خونین جگر
بگفتا دیده ایم ما ستم از اشقیا
سرت در تشت زر بر لبت چوب جفا
از شام پرکین واویلا
روز اربعین و اویلا
با قلبی حزین
بیامد بر سر قبرعلی اکبرش
به زاری و فغان مادر غم پرورش
بگفتا ای جوان حجله شادی چه شد
به حجله رفتن و بزم دامادی چه شد
روز اربعین واویلا
با دل غمگین واویلا
لیلای حزین
گشته وارد كربلا زينب حزين
با دو چشمان تر با دل غمگين
آخ واويلا آمد اربعين
صد واويلا آمد اربعين
آمد از شام غم زينب مضطر
تا بگير در بغل قبر برادر
آخ واويلا آمد اربعين
صد واويلا آمد اربعين
آمد از شما غم عابد بيمار
تا بگير در بغل قبر برادر
آخ واويلا آمد اربعين
صد واويلا آمد اربعين
آمد از شام غم عروس ناشاد
تا بگيرد در بغل مرقد داماد
آخ واويلا آمد اربعين
صد واويلا آمد اربعين
آمد از شام غم ليلاي مضطر
تا بگيرد در بغل مرقد اكبر
آخ واويلا آمد اربعين
صد واويلا آمد اربعين
گشته وارد كربلا زينب حزين
با دو چشمان تر با دل غمگين
آخ واويلا آمد اربعين
صد واويلا آمد اربعين
آمد از شام غم زينب مضطر
تا بگير در بغل قبر برادر
آخ واويلا آمد اربعين
صد واويلا آمد اربعين
آمد از شما غم عابد بيمار
تا بگير در بغل قبر برادر
آخ واويلا آمد اربعين
صد واويلا آمد اربعين
آمد از شام غم عروس ناشاد
تا بگيرد در بغل مرقد داماد
آخ واويلا آمد اربعين
صد واويلا آمد اربعين
آمد از شام غم ليلاي مضطر
تا بگيرد در بغل مرقد اكبر
آخ واويلا آمد اربعين
صد واويلا آمد اربعين
حریم شاه دین آمده با شور و شین
به دشت کربلا بر سر قبر حسین
شیون بپا شد واویلا
وقت عزا شد واویلا
از نو عزا شد
بیامد بر سر قبر شهنشاه دین
به افغان و عزا زینب زار و حزین
بگفتا دیده ام ماستم از مشرکین
زجا بر خیز و اطفال یتیمت ببین
از شام پرکین واویلا
روز اربعین واویلا
با قلبی حزین
چو آمد عابدین بر سر قبر پدر
پریشان حال و خونین دل و خونین جگر
بگفتا دیده ایم ما ستم از اشقیا
سرت در تشت زر بر لبت چوب جفا
از شام پرکین واویلا
روز اربعین و اویلا
با قلبی حزین
بیامد بر سر قبرعلی اکبرش
به زاری و فغان مادر غم پرورش
بگفتا ای جوان حجله شادی چه شد
به حجله رفتن و بزم دامادی چه شد
روز اربعین واویلا
با دل غمگین واویلا
لیلای حزین
زينب از شام وارد كربلا شد
شيعه به روز اربعين با دل پر درد و غمين
اسيران چون ز شام آزاد گشتند
از اين اندوه و غم دلشاد گشتند
يزيد بي حيا يعني حيا كرد
بشير را هم بر ايشان رهنما كرد
به امر زاده ي آن زشت آيين
بياوردند محمل هاي زرين
چو زينب ديد محمل هاي زربفت
ز دل آهي كشيد و زد به سر دست
ز بخت خويشتن زينب بر آشفت
به آه و ناله و زاري چنين گفت
كسي كه شش برادر كشته ديده
جواناني به خون آغشته ديده
هنوز از خون بود تر آستينم
چه سان در محمل زرين نشينم
گر اين زينت بود بهر دل ما
سيه پوشيد يكسر محمل ما
كه ما جمله زنان مستمنديم
سيه بخت و سيه پوشي پسنديم
سيه كردند محمل با علم را
به محمل بر نشاند اهل حرم را
نظر انداخت زينب از چپ و راست
كه اي ياران حسين من نپيداست
چو با ما نيست باباي سكينه
چه اين جا و چه شام و چه مدينه
جوانان بني هاشم كجاييد
كه ما را زين سفر ياري نماييد
خوشا روزي كه بار اين جا گشوديم
در اين جه منزل و ماوا نموديم
همه رعنا جوانان زنده بودند
همه فرخ رخ و فرخنده بودند
در اين جا خيمه و خرگاه به پا شد
در اين جا عشرت قاسم عزا شد
بيامد بر سر قبر برادر
بگفتا زينب محزون و مضطر
كه اي پشت و پناه و يار زينب
انيس و مونس شب هاي رينب
بريدي از چه بر ما آشنايي
چرا اي شه ز ما كردي جدايي
من از روز ازل اي شا ه ابرار
از ين درد و بلا بودم خبردار
كه اهل كوفه مهمانت نمايند
گلوي تشنه قربانت نمايند
تو ماندي كربلا با نعش اكبر
بود همراه ما ليلاي مضطر
چنين روي نبود هرگز گمانم
كه تو كشته شوي من زنده مانم
كجا رفتند آن رعنا جوانان
كجا رفتند آن پاكيزه جانان
شیعه زن بر سر و سینه در این بزم عزا با دو صد شور و نوا
که شده کشته حسین در سفر کرببلا از دم تیغ جفا
چونکه امد به سر کشته شاهنشاه دین زینب زار و حزین
زینب زار و حزین با دل پر حسرت و آه از دم تیغ جفا
تو شدی کشته و من خار به چشم عدا از دم تیغ جفا
شمر ملعون به روی سینه شاهنشاه دین از دم خنجرکین
گفت لیلا با دو صد غم کای جوان نا مرادم
جانب میدان مرو آرام جانم
جانب میدان مرو آرام جانم
قلب افگار من را میازار روز من را مکن چون شب تار
تا قیامت از غمت در نوا و فغانم
تا قیامت از غمت در نوا و فغانم
شد امیدم نا امیدی اخر از من دل بریدی
حجله ی دامادی خود را ندیدی
حجله ی دامادی خود را ندیدی
حجله ات بندم ای ماه رخسار روزم اکنون شده چون شب تار
تا قیامت از غمت در نوا و فغانم
تا قیامت از غمت در نوا و فغانم
گفتا لیلا به فغان اکبر ای تازه جوان
بر گو بی تو چکنم آخر ای سر به روان
آرام دل لیلایی یوسف کتعان
بنشین یکدم به برم اخر ای همسفرم
از هجر خود نما اکبر خونین جگرم
آرام دل لیلایی یوسف کتعان
شاه دین گفت به عباس دلاور زجا بر خیز ببین حالم برادر
علم بر گو به دست کی سپردم به غیراز تو علمداری ندارم
فلک آخر به ما جور جفا کرد به بحران تو مارا مبتلا کرد
علم بر گو به دست کی سپردم به غیراز تو علمداری ندارم
به عالم جز من مظلوم بی یار کسی نشنیده شاهی بی علمدار
علم بر گو به دست کی سپردم به غیراز تو علمداری ندارم
علم را نوبت دیگر به پا کن زجا برخیز و رو در خیمه ها کن
علم بر گو به دست کی سپردم به غیراز تو علمداری ندارم
سکینه در حرم بی صبر و تاب است نشسته منتظر از بهر آب است
علم بر گو به دست کی سپردم به غیراز تو علمداری ندارم